سقوط امپراتوری اقتصاددانان

به گزارش وبلاگ عینک آفتابی شیک، غرب همچنان خود را به عنوان حامل تمدن جهانی می بیند که در آن غیرغرب، چیزی جز یک شاخص فرهنگی لنگ نیست. در خود غرب اقتدار اقتصاد تقلیل یافته است، اما این اتفاق به رغبت غرب برای صدور تمدن خود لطمه نزده است.

سقوط امپراتوری اقتصاددانان

به گزارش گروه رسانه های وبلاگ عینک آفتابی شیک، نورمن استون مورخ که در ماه ژوئن درگذشت، همواره اصرار داشت که دانشجویان تاریخ، زبان های خارجی را فرابگیرند. زبان امکان دسترسی به فرهنگ یک قوم را فراهم می آورد و از فرهنگ می توان به تاریخ آن قوم دست یافت. تاریخ یک ملت به ما می گوید که آن قوم چگونه به خود و دیگران نگاه می نماید. از این رو دانستن زبان می تواند یک جزء ضروری در میان تجهیزات فنی مورخ باشد. آشنایی با زبان، کلید درک گذشته و آینده روابط بین المللی محسوب می گردد.

اما این باور نسبت به اهمیت بنیادین آشنایی با زبان های خاص حتی در میان مورخان رنگ باخته است. تمام علوم اجتماعی کم و بیش تا درجه ای با یک اشتیاق نسبت به یک زبان عام شروع می گردد که مورخان در درون آن می توانند موارد مشخصی را که با دیدگاه آنها از مسائل انطباق دارد سازگار نمایند. از این رو مدل دانش آنها آرزومند همان دقت و عمومیت علوم طبیعی است. زمانی که ما رفتار انسان را از لحاظ یک اصل عام - و اساسا - فاقد چشم انداز تاریخی درک کردیم، می توانیم سودای کنترل (و البته بهبود) آن را در سر بپرورانیم.

هیچ علم اجتماعی بیش از اقتصاد تسلیم این وسوسه نشده است. زبان عام مطلوب علم اقتصاد، ریاضیات است. مدل سازی های آن از رفتار انسانی نه بر اساس مشاهده نزدیک بلکه بر اساس فرضیه هایی بنا شده که اگر نگوییم کاملا از هوا، ناخودآگاه از محیط های فکری و سیاسی اقتصاددانان برگرفته شده اند. سپس این مدل ها گزاره های عقلانیتی منطقی از این نوع را شکل داده اند که تمام گوسفندان سفید هستند، بنابراین گوسفند بعدی که سرراهم قرار می گیرد نیز سفید خواهد بود. در اقتصاد: تمام انسان ها منطقا در پی به حداکثر رساندن سود خود هستند. بنابراین آنها در هر وضعیتی به طریقی عمل می نمایند که سود خود را به حداکثر برسانند. این شیوه به اقتصاد قدرت پیش بینی نماینده منحصر به فردی را می بخشد، به خصوص به این دلیل که این سود و فایده ها را می توان به شکلی کاملا کمّی نشان داد و دستکاری کرد. همین شیوه است که به قول پل ساموئلسون، اقتصاد را به ملکه علوم اجتماعی تبدیل می نماید.

در اصل اقتصاددانان احتیاج به آزمودن محاسبات خود را انکار نمی نمایند. در این نقطه ممکن است گفته گردد که تاریخ به طور خاصی سودمند خواهد بود. آیا این واقعا حقیقت دارد که تمام گوسفندان، در هر مکانی و هر اقلیمی سفید هستند؟ اما بیشتر اقتصاددانان شواهد تاریخ را خوار می شمارند و آنها را چیزی اندکی بیش از حکایت و روایت می بینند. آنها از یک راستا به تاریخ نزدیک می شوند: ریاضیات. در بهترین حالت گذشته عرصه ای است برای آنالیز های آماری.

رابرت سولو اقتصاددان، نقد ویرانگری از شناسایی تاریخ مالی با اکونومتریک ها (کمّیات مالی) یا آن طور که خودش می گوید تاریخ کور به عمل می آورد: بهترین و درخشان ترین حرفه به وجود آمده، گویی که اقتصاد، فیزیک جامعه باشد. یک مدل واحد مورد اعتبار عام وجود دارد. تنها کاری که باید کرد این است که این مدل را به کار بست. شما می توانید یک اقتصاددان امروزی را به همراه رایانه شخصی اش در یک ماشین زمان بیندازید...و در هر زمانی، در هر مکانی او را بیرون بیاورید، او حتی بی آنکه زحمت این را به خودش بدهد که بپرسد چه دورانی است و چه مکانی است، می تواند کارش را از سر بگیرد.

کوتاه سخن اینکه بیشتر مدل سازی های تاریخی که اقتصاددانان انجام می دهند، فرض را بر این می گیرند که مردم در گذشته الزاما همان ارزش ها و انگیزه هایی را داشته اند که ما امروز داریم. اقتصاددان برنده جایزه نوبل رابرت لوکاس در نتیجه گیری منطقی بحث این نگرش را مطرح می نماید که: خلق یک جهان مکانیکی مصنوعی با جمعیتی از روبات هایی که با هم تعامل دارند...جهانی که قادر است رفتارهایی را با دقیقا مشخصه های به نمایش بگذارد که به مشخصه های جهان واقعی شباهت دارند.

هدف اقتصاد جایگزین شدن با زبان های خاصی است که اکتشاف قوانین عمومی با زبان عام ریاضیات را انتزاع می نماید. الون ماسک با بلند پروازی اش برای مرتبط کردن مستقیم مغز انسان با جهان (که شامل مغز دیگر انسان ها نیز هست) روبات های جالب لوکاس را یک گام جلوتر می برد. افکار ما مستقیما اجتماعی خواهند شد بی آنکه به واسطه گری هیچ زبانی احتیاج باشد. وقتی که شما فکر می کنید ای در، باز شو! در باز می گردد. در حالی که اقتصاددانان رویای قرار دادن خدا را در مدل هایشان می بینند، اوتوپیااندیشان روباتیک رویای معکوس کردن روند هبوط انسان را با خلق انسان هایی خداگونه در سر دارند.

روشن تر بگوییم این کار قداست بخشیدن به یک نخوت غربی است. غرب همچنان خود را به عنوان حامل تمدن جهانی می بیند که در آن غیرغرب، چیزی جز یک شاخص فرهنگی لنگ نیست. در خود غرب اقتدار اقتصاد تقلیل یافته است، اما این اتفاق به رغبت غرب برای صدور تمدن خود لطمه نزده است. قسمتی از اقتصاد خوب با یک تعهد نسبت به حقوق بشر عام به عنوان ابزاری برای نجات جهان از دست خودش جایگزین شده، اما هدف همان است: ملامت کردن هر کس دیگری جز خود به خاطر کاستی هایشان.

در اینجا ما با تناقضی روبرو می شویم. پیروزی عام گرایی تنها زمانی حاصل شده که قدرت غرب در حال فروپاشی است. و همین قدرت بود که توانسته است کاری کند که اصولا تفکر غربی عام به نظر آید. این فتوحات نظامی بودند که مسیحیت را در جهان گسترش دادند، نه میسیونرهای مذهبی.

همین وضعیت در خصوص علوم اجتماعی غربی و به طور کلی ارزش های غربی نیز مصداق دارد. غیرغرب به این دلیل خریدار مدل پیشرفت غربی، به خصوص پیشرفت مالی غرب شده که می خواسته خود را از قیمومیت غربی رها کند. این وضعیت هنوز هم به اقتصاد (که یک ابداع غربی است) حاشیه رجحان خود را می بخشد. این نوعی جادوی مرد سفید است. اما بدون قدرت و اقتدارپشت این جادو، جاذبه آن محکوم به رنگ باختن است. غیرغرب هنوز می خواهد با موفقیت غرب را رقابت کند، اما این کار را به شیوه های خودش دنبال خواهد نمود. دانشگاه شیکاگو و ام آی تی راه را برای دانشگاه هایی در چین یا هند باز می گذارند و این غیرغرب است که انتخاب می نماید کدام ارزش های غربی را پذیرا گردد.

با این حال جهان به چیزی عام احتیاج دارد که این احساس را در ما به وجود آورد که بشریتی مشترک هستیم. چالش بزرگ - اگر بخواهیم این واژه بارها استفاده شده را به کار بگیریم- خلق چیزی است که پرفسور توماس نیجل آن را دیدگاهی از هیچ جا نامیده است که هم بت پرستی فرهنگی و هم علم گرایی را تعالی می بخشد و ما را مجبور به انتخاب بین آنها نمی نماید. این وظیفه ای است که بر دوش فلسفه قرار گرفته است نه اقتصاد.

نویسنده: رابرت اسکیدلسکی (ROBERT SKIDELSKY) از نویسندگان سایت

منبع: فارس

منبع: خبرگزاری تسنیم

به "سقوط امپراتوری اقتصاددانان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سقوط امپراتوری اقتصاددانان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید