رودلف فرانتس هوس؛ جنایتکار مبتذل

به گزارش وبلاگ عینک آفتابی شیک، جنایت داریم تا جنایت. آنچه رودلف لانگ را از جنایتکارانی مانند ریچارد سوم و مکبث و... متفاوت می نماید، آن است که او برخلاف ریچارد سوم و مکبث و... در باور و توهمی شدید زندگی می نماید.

رودلف فرانتس هوس؛ جنایتکار مبتذل

نادر شهریوری (صدقی)| شخصیت اصلی رمانِ مرگ کسب وکار من است است؛ اما چنان که شاملو در مقدمه رمان می گوید، او دقیقا کسی جز رودلف فرانتس هوس 1 فرمانده اردوگاه آشوویتس نیست.

در سلسله مراتب حزب نازی، رودلف هوس، گمارده آدولف آیشمن، ازجمله فرومایگان شَر یا چنان که هانا آرنت در عبارت مشهور خود می گوید نمونه ای از شَر مبتذل است.

رودلف لانگ در خانواده ای کاتولیک به دنیا می آید، خانواده ای که تحت اتوریته شدید پدر قرار گرفته است، پدر مصمم است رودلف کشیش گردد؛ اما رودلف بیشتر از آنکه تحت تأثیر آموزه های پدر باشد، متأثر از عمویش فرانتس، گرایش نژادپرستانه به ناسیونالیسم آلمانی دارد.

دوران نوجوانیِ رودلف مصادف می گردد با شروع جنگ دنیای اول و کوشش او برای رفتن به جبهه. این کوشش اگرچه کوششی برای گریز از حال و هوای کاتولیکی خانه است؛ اما بیشتر ناشی از علاقه شدید او برای قرار دریافت در حال وهوای شوونیستی رو به رشدی است که فضای آلمان آن موقع را به تمامی تسخیر نموده است.

رودلف در کوران جنگ اول به عنوان خدمتکار در بیمارستان نظامی مشغول به کار می گردد، در آنجا به عنوان گماشته یک افسر ناسیونالیست در خدمت وی قرار می گیرد، آشنایی با افسر آلمانی او را در باور های ناسیونالیستی اش مصمم تر می نماید و عزم او را برای رفتن به جبهه بیشتر می نماید.

رودلف با وجود سن کم؛ اما به وساطت افسر آلمانی به جبهه می رود تا افسانه آلمان بزرگ را احیا کند. آلمان شکست می خورد و با شکست آلمان، لانگ و هم قطارانش، سرشکسته به کشور بازمی گردند، به کشوری شکست خورده؛ اما مستعد برای رشد فاشیسم. در این شرایط لانگ به منظور بازگرداندن عظمتی که او و اطرافیانش برای آلمان قائل اند، به حزب نازی می پیوندد.

رمانِ مرگ کسب وکار من است در آستانه جنگ دنیای اول در 1913 در آلمان شروع می گردد و با شکست فاشیسم و سپس دستگیری رودلف لانگ در مارس 1946 سرانجام می پذیرد. در این فاصله رودلف لانگ از گماشته ای جزء به بالاترین سلسله مراتب فاشیستی می رسد، او در عملیاتی سِری زیر نظر آیشمن و هیملر- از رهبران نازی- به فرماندهی کشتار آشوویتس منصوب می گردد.

آنچه در ارتقای لانگ تأثیری اساسی دارد، وفاداری او، رعایت سلسه مراتب و اجرای دستورات مافوق به هر بهایی است. ویلیام شایدر در کتاب پرآوازه خود ظهور و سقوط رایش سوم در اشاره به رودلف هوس (رودلف لانگ) او را شخصیتی قاطع و صحیح العمل معرفی می نماید 2، شخصیتی که عادت به شک کردن ندارد و تنها در اطاعت از مافوق احساس امنیت می نماید.

هانا آرنت در تأملات خود* درباره مقوله شَر، شَر فرومایگان را رایج ترین نوع شَر می داند و از عبارت عمیق ابتذال شَر استفاده می نماید. مقصود آرنت از ابتذال شَر، اشاره به فرومایگانی است که از قوه تفکر بی بهره اند. در اینجا آرنت برای تفکر اهمیتی اساسی قائل می گردد، به این معنی که اگر فرد یا جامعه چگونه فکر کردن را یاد بگیرند، می توانند خود را از ابتذال شَر مصون نگه دارند.

به نظر آرنت، آیشمن نمونه ای از ابتذال شَر است که اگر او و افراد تحت فرمان او همچون رودلف هوس (رودلف لانگ) فکر می کردند و عقل خود را به کار می انداختند، دست به اقداماتی جنایتکارانه نمی زدند.

در اینجا آرنت میان جنایتکاران تفاوت قائل می گردد. او در مقاله تفکر و ملاحظات اخلاقی اشاره ای گذرا به ارتباط موجود بین آیشمن و مکبث می نماید. او اعمال شَر آیشمن را با سه شخصیت شکسپیری یعنی ایاوگو، مکبث و ریچارد سوم مقایسه می نماید و معتقد است که آیشمن برخلاف سه شخصیت مذکور آدم شَروری نیست و تنها نقص او ناتوانی در استفاده از عقل است.3

در اینجا ضروری است دو پدیده شَرور با شَر مبتذل - آیشمن را آنالیز هرچند کوتاه کنیم. ریچارد سوم پدیده ای است ماکیاولی که از هرگونه وهمی نسبت به تقدس پادشاهی مبرا است، از نظرش قدرت واجد هیچ منشأ اسطوره ای نیست؛ بلکه واقعیتی کاملا ملموس است.

او که فردی حیله گر و بی رحم است، هنگامی که درمی یابد دیگر امیدی به ماندن بر سر قدرت نیست، حاضر می گردد تاج وتختش را با اسبی معاوضه کند تا از صحنه نبرد جان سالم به در ببرد.

همین مسئله درباره مکبث صادق است. مکبث پسرعموی خود، دانکن، پادشاهِ مشروع اسکاتلند را به قتل می رساند، او این جنایت را با مسئولیت شخصی و به تحریک لیدی مکبث انجام می دهد. مکبث در ارتکاب به این جنایت از هرگونه وهم، باور یا ایده ای مبرا است، او می خواهد شاه گردد و همسرش لیدی مکبث هم ملکه و همین کفایت می نماید. تردید آن هم از نوع هملتی مانع کسب وکار است.

ماتریالیسم فروکاهنده یا به تعبیر دقیق تر ماتریالیسم صِرف مکبث از هرگونه توهمی دور است. او و همین طور مکبث از تخیل بی بهره اند. ماتریالیسمی چنین عریان ممکن است به نیهیلیسمی قوی منجر گردد؛ نیهیلیسمی که همه چیز حتی تاج وتخت را نیز هیچ می بیند. لیدی مکبث: کامروا گشتن، اما به ناخرسندی یعنی همه چیز را دادن و هیچ نیافتن، دل به مرگ سپردن به که نابود کردن و در لذت پُر بیم به سر بردن.4

جنایت داریم تا جنایت. آنچه رودلف لانگ را از جنایتکارانی مانند ریچارد سوم و مکبث و... متفاوت می نماید، آن است که او برخلاف ریچارد سوم و مکبث و... در باور و توهمی شدید زندگی می نماید. او بعد از شکست آلمان و سقوط مداوم ارزش مارک (پول رایج آلمان غربی) به خیل بی کاران می پیوندد و به کار هایی از قبیل: عملگی، پادویی در کارخانه، پیش خدمتی، روزنامه فروشی، کار سنگین بتون ریزی و... روی می آورد.

بااین حال، لانگ در درون با خود هماهنگ است و به انتظار روز های باشکوه احساس خوشبختی می نماید. هفته ها بعد، ماه ها گذشت و با وجود کار سنگین بتون ریزی و سقوط مداوم قیمت مارک و گرسنگی خوشبخت بودم و شب به مجردی که کارگاه را ترک می کردم، به عجله اونیفورم را می پوشیدم و خودم را به اشتورم (گروه ضربت اس اس) می رساندم و زندگی واقعی ام شروع می شد.5

زندگی واقعی که لانگ از آن می گوید، قرار دریافت در سلسله مراتب و اجرای فرامین مافوق (کلیشه) است تا در پناه آن احساس راحتی کند. جالب آن است که آیشمن مافوق هوس (لانگ) نیز تنها در اطاعت امر است که حسی از آرامش و راحتی را تجربه می نماید.

آیشمن در دست نوشته های خود می نویسد از کودکی، اطاعت امری بود که نمی توانستم از سیستم خود بیرون کنم، وقتی در 27 سالگی وارد ارتش شدم، اطاعت را خیلی دشوارتر از آن حدی که در زندگی ام بود، نیافتم. باورنکردنی بود که از اوامر پیروی نمی کردم، وقتی اکنون به گذشته نگاه می کنم، درمی یابم که زندگی مبتنی بر اطاعت و فرمانبری به راستی زندگی راحتی است.

در اینجا آرنت به تفاوت میان جنایتکاران مدرن با جنایتکاران ماقبل مدرن یا جنایتکاران تراژیکی همچون ریچارد سوم و مکبث و... می پردازد و این طور نتیجه گیری می نماید که جنایتکار مدرن یا به تعبیر شاملو جلاد مدرن همچون آیشمن، هوس (لانگ) و... به خاطر قرار دریافت در سلسله مراتب و اجرای کلیشه ای فرمان مافوق از قوه تفکر بی بهر ه اند.

به نظر آرنت این جنایتکاران از تأمل بر تأثیرات عمل خود عاجزند و در مقایسه با فی المثل مکبث و لیدی مکبث، دچار عذاب وجدان، نیهیلیسم و پیامد های بعد از جنایت خود نمی شوند. آنچه به ویژه آرنت بر آن تأکید می نماید، مسئله تفکر یا تعقل است که از نظرش می تواند قوه ممیزه میان خیر یا شَر باشد.

تفکری که آرنت می گوید، شباهتی آشکار به ایده سقراط درباره فکر دارد. تفکر به نظر سقراط نوعی دیالوگ با خود است تا در پی آن انسان به سازگاری با خود برسد. آنچه در وهله اول برای سقراط اهمیت دارد، برطرف تناقض، ناسازگاری و تضاد با خود است.

سقراط می گوید بهتر آن است که انسان با کل دنیا ناسازگار باشد تا با خود. به این شکل زمینه های تفکر (ذهن) خودبنیاد و به تعبیر نیچه عقل مستبد با سقراط شکل می گیرد؛ تفکری که گویی با داده ها و تأثیرات متفاوت بیرونی می تواند به خودآگاهی و در پی آن نتایجی روشن و ثابت برسد.

آنچه در تأملات سقراطی آرنت غایب است، تناقضات در سوژه یا اساسا گسست در سوژه مدرن است؛ سوژه ای که تنها به واسطه دیگران و در رابطه با دیگری بزرگ می تواند وجود داشته باشد. سوژه به تعبیر لاکانی فقدانی است که وجودش را از دست داده و تنها در پی تعاملات بیرونی و زبانی تحقق پیدا می نماید.

اگرچه جنایتکاری مانند آیشمن با مکبث و همین طور ریچارد سوم و... تفاوت دارند. آن ها گونه هایی متفاوت از شخصیت های گوناگون با علایق و زمانه های مختلف هستند؛ اما آنچه آرنت با عنوان فقدان تفکر به آیشمن نسبت می دهد، از قضا تفکری کاملا حساب شده و معطوف به نتایجی مشخص و فایده مند است و اتفاقا آنچه کاملا غیبت دارد، اخلاق است.

شاملو در مقدمه رمان بر تفکری حساب شده -ابزاری- و در پی آن بی اخلاقی رهبران نازی تأکید می نماید و می نویسد بازرس اردوگاه های کار اجباری به هیملر گزارش داد، برای ایجاد یک اردوی قرنطینه جدید، در حوالی آشوویتس محل مناسبی یافته است و درست در همین احوال، مدیران تَردست بزرگ آلمانی ای. گ. فاربن نیز که برای تأسیسات جدید خود به قصد تهیه لاستیک مصنوعی و استخراج نفت از زغال سنگ در جست وجوی محلی مناسب بودند، طی گزارشی همین نقطه را محلی اعلام نمود که برای منظور ما جان می دهد.6

پی نوشت ها:

* هانا آرنت به عنوان خبرنگار در دادگاه آیشمن شرکت می نماید.

1، 2، 6. مقاله شاملو بر کتاب مرگ کسب وکار من است

3. دیالوگ درون، کلر جی. گریگوری، حمزه مهیمن

4. مکبث شکسپیر، به آذین

5. مرگ کسب وکار من است روبر مرل، احمد شاملو

منبع: فرادید

به "رودلف فرانتس هوس؛ جنایتکار مبتذل" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رودلف فرانتس هوس؛ جنایتکار مبتذل"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید